سردار شهید ابراهیم خلیلی

سردار شهید ابراهیم خلیلی
نام پدر : مهدی
تاریخ تولد : 1338/07/01
محل تولد : روستای نوگوران
تاریخ شهادت: 1362/12/11
سن : 24 سال
وضعیت تاهل : متاهل
محل شهادت: جزیره مجنون
عملیات: خیبر
نحوه شهادت: اصابت ترکش
شغل: پاسدار
رده اعزام کننده :سپاه
یگان خدمتی: لشکر امام حسین
آخرین مسئولیت شهید : فرمانده گردان امام حسن مجتبی و امام سجاد/طراح عملیات
محل خاکسپاری : روستای نوگوران
شهید ابراهیم خلیلی در خانواده مذهبی و کشاورز در سال ۱۳۳۸ پس از انتقال از مسجدسلیمان به روستای نوگوران دیده به جهان گشود. قبل از تولد وی توسط سیدی توضیحاتی نسبت به تولد ابراهیم برای خانواده داده شده بود و آن سید فرموده بود: نام او را ابراهیم بگذارید.
شهید خلیلی با توجه به علاقهای که به درس خواندن داشت در زمانی که همه تحصیل را رها میکردند و به کشاورزی مشغول بودند اما ابراهیم در کنار کار به تحصیل خود ادامه داد. در سال اول دبیرستان به زرین شهر برای تحصیل آمدند و همان زمان مصادف شد با شروع اعتراضات علیه رژیم پهلوی و ابراهیم بسیار معترض بود و به هر نحوی مخالفت خود با این رژیم را بیان میکرد. پس از پیروزی انقلاب، ابراهیم داوطلبانه برای دفاع از ایران به کردستان برای سربازی رفت، و با شروع جنگ به جبهه های حق علیه باطل پیوست. شهید خلیلی یکی از بهترین همرزمان شهید خرازی بود و حاج حسین علاقه خاصی به ایشان داشت و همچنین شهید خلیلی از جایگاه بالایی برخوردار بود و فرمانده گردان امام حسن مجتبی و امام سجاد علیهما السلام در لشکر امام حسین بود. در نهایت با مقام مسئولیت طراح عملیات در سال ۱۳۶۲ در منطقه طلاییه در عملیات خیبر پس از اصابت ترکش به پای ایشان و قطع شدن پایشان به شهادت رسید و اکنون مقبره ایشان در روستای نوگوران واقع می باشد.
شادی روح شهید صلوات
برآن شدم درآخرين روزهاى زندگيم مقدارى با خداى خودم راز ونياز كنم وچند كلمه اى بابرادارن وخواهرانم درميان گذارم خدايا تو را شكر مىكنم كه به من قدرت واراده دادى كه بتوانم درراه توبه جهاد برخيزم وبتوانم با قطرات خونم اسلام عزيز را دراين مقطع از زمان يارى نمايم .
بارالها : تورا شكر مى كنم كه مرا دراين مرحله از زمان آفريدى تا بتوانم نسبت به مسئوليتى كه داشتم انجام وظيفه نمايم – پروردگارا : من به عنوان شيعه على به عنوان پيرو حسين بعنوان رهرو خمينى نمىتوانم راحت بنشينم وشاهد باشم درآن سوى كوهها ودرياها برادران مسلمانم درزير شديدترين شكنجه ها باشند .
پس اولين گام را براى نجات مسلمين از عراق شروع مى كنيم وانشاءالله باآزادكردن مردم مسلمان ومستضعف عراق جاى پاى براى گامهاى بعدى باز مى كنيم . برادران وخواهران مسلمانم ما چطور مى توانيم آرام باشيم وفرياد هاى مسلمانان در فيلى پين – افغانستان – لبنان – اريتره – اندونزى وعربستان وجاهاى ديگر را ناديده بگيرم . برادرانم الان اسلام احتياج به گذشت وايثار دارد مابايد دراين جنگ پيروز شويم وخونمان ضامن پيروزيمان است . خونهاى من وتوست كه فرداى درخشان را تضمين مى كند پس بسوى جبهه ها بشتابيم كه اين خود نعمتى است كه خداوند به بندگان خاص خود مى دهد وشايد من واو هم مورد لطف وكرم خداوند قرار گيريم وبتوانيم عقيده مان كه همانا اسلام است با خونهايمان وشهادتمان از شر امپرياليسم ومنافقان نجات بدهيم كه امروزه تمام كفر بر عليه اسلام قيام كرده است ومابايد امروزه مبارزه سنگينى را آغاز كنيم تا نسل فردا ثمره اين مبارزه را با سرافرازى اسلام ومسلمين ببينند بايد يك قشر از اين مملكت فداى اسلام واين انقلاب مقدس شود پس از خدا بخواهيم كه مارا از اين قشر قرار بدهد . كه مرگ درراه خدا شيرين تراز همه چيز است وفقط على (ع) بود كه مرگ درراه معشوق راآنچنان كه بايد شناخت .
واما پدرومادرم اگر خداوند توفيق شهادت نصيبم كرد درمرگ من گريه نكنيد كه اين خواسته دشمنان اسلام است شما بايد چون كوه استوار باشيد وبا استواريتان وصبر ومقاومتتان دنيا رابه تعجب واداريد كه اسلام چنين انسانهائى را مى سازد . خوشحال باشيد كه توانسته ايد فرزندى تقديم اسلام كنيد واز درگاه خواند متعال بخواهيد كه اين قربانى را از شما بپذيرد واما خواهرانم شما زينبهاى تاريخ هستيد پس رسالت خود را فراموش نكنيد وبرادرانم از شما مى خواهم كه راهم را ادامه دهيد واز خون شهداى اسلام حراست نمائيد .
برادر شهید :
خداحافظی کردیم که بیاییم حاج حسین خرازی مرا صدا زد و گفت :
برادرت مرد بود مردانه جنگید ومردانه شهید شد.
همرزم شهید:
یک روز در شهرک دارخوین بودیم. دیدم از اتاق ابراهیم دود بیرون میآید، با بچهها دویدیم درب اتاق را باز کردیم و شروع کردیم به سر و صدا که ابراهیم از اتاق بیرون آمد. ایشان از شدت علاقه به مطالعه آن قدر محو مطالعه و کتاب خواندن شده بود که متوجه نشده بود چراغ علاالدین دود میکند و گفت من دیدم دوده روی کاغذ می ریزد ولی پاکش می کردم و دوباره میخواندم.
روز نوشت به تاریخ 62/8/8 جمعه