شهید احمد رضا حاج رحیمی

شهید احمد رضا حاج رحیمی
شهید احمد رضا حاج رحیمی
نام پدر :مرتضی
تاریخ تولد : 1338/10/15
محل تولد : زرین شهر
تاریخ شهادت: 1365/12/08
سن: 22
وضعیت تاهل: مجرد
محل شهادت: شلمچه
عملیات: کربلای5
نحوه شهادت: اصابت ترکش
شغل:پاسدار
رده اعزام کننده: سپاه
یگان خدمتی: تیپ قمر بنی هاشم(ع)
آخرین مسئولیت شهید: فرمانده گردان حضرت رسول –(ص)تیپ قمر بنی هاشم(ع)
محل خاکسپاری :زرین شهر
شهید احمدرضا رحیمی در سال ۱۳۴۳ در زرین شهر ، از خانوادهای کشاورز دیده به جهان گشود. مادر احمدرضا پس از مرگ ۷ نوزاد قبلی سلامت احمدرضا را لطف الهی می دانست. در سال ۱۳۵۰ تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ابن سینا زرین شهر آغاز نمود. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در سال ۵۶ جهت ادامه تحصیل به مدرسه راهنمایی رفت بعد از پیروزی انقلاب به جمع جوانان فعال مذهبی و انقلابی جهت دفاع از ارزشهای اسلامی پیوست. احمدرضا علاوه بر درس خواندن و یاری پدر در کشاورزی در فعالیتهای بسیج نیز شرکت می نمود در ارتقاء سطح آگاهی های مذهبی، اجتماعی خویش می کوشید سوم راهنمایی را که به اتمام رساند خبر شهادت پسر عمویش او را متحول نمود بعد از آن بعد از آن در سال ۱۳۶۰ به جبهه اعزام گشت. در آغاز احمدرضا به عنوان کمک بیسیمچی در گردان پیاده مشغول به خدمت گردید مدیریت و تدبیر بالای احمدرضا سبب شد تا به عنوان فرمانده گروهان مالک اشتر در عملیات بدر انجام وظیفه نمایند. در عملیات کربلای ۵ بر اثر ترکش مجروح شد اما احمد رضا قرار ماندن نداشت، هنوز کاملاً بهبود نیافته بود که عزم سفر نمود و به جبهه بازگشت. عملیات کربلای ۵ هنوز به اتمام نرسیده بود، احمدرضا همراه یکی از همرزمانش جهت شناسایی به جلو رفتند احمدرضا از روی خاکریز تمام منطقه را زیر نظر گرفت و با دقت و بررسی منطقه عملیاتی پرداخت، ناگهان گلوله تانک در نزدیکی آنان به زمین خورد لحظهای بعد وقتی گرد و غبار فرو نشست پیکر خونین احمد رضا نشان از اجابت دعای او داشت. او بارها در زیارت امام رضا شهادت را طلب می نمود و سرانجام در اسفندماه سال ۱۳۶۵ شربت شهادت را نوشید و آسمانی شد.
شادی روحش صلوات
ی مردم با همه هستم، مواظب باشید به بسیجیان و سپاهیان تهمت نزنید و هرزه گویی نکنید چون بسیجیان با تقوا و اخلاصی که دارند از سپاهیان امام زمان عجل الله هستند. چند جمله درباره منافقین کوردل: ای منافقین، اگر شما ۱۰۰ برابر نیروهای ما یعنی اسلام، نیرو و قدرت داشته باشید دست خدا بالای سر ماست و ما برای یاری دین خدا و حفاظت از انقلاب با شما مبارزه می کنیم و شما را خوار و ذلیل می کنیم و شما نمی توانید ما را از رهبرمان جدا کنید زیرا بسیجیان بازیچه نیستند مطیع امر رهبر و ولایت هستند.
_مادرشهید: دفعه آخری که میخواست برود جبهه هیچ وقت نمی گذاشت صورتش را ببوسم ولی آن دفعه زیر گلویش را بوسیدم و گفتم یا حسین بچه ام را سپردم به تو احمدرضا گفت نه نه اینقدر بچه ام بچه ام نکن و خداحافظی کرد و رفت.
_آقای محزونی رفیق و هم رزم شهید: بعد از عملیات بدر چند پاسگاه بود که فاصله اش با هم زیاد بود و باید با قایق آنجا می رفتیم من بَلَمْ(نوعی قایق) سواری بلد نبودم و همین شهید روزها به من بلم سواری یاد می داد. یک بار من و حاج رحیمی و آقای صفائیان با بلم رفتیم به طرف یک پاسگاه و آقای صفائیان به من گفت بیا حاج رحیم را بندازیم تو آب، و ما شهید را با لباس هایش انداختیم تو آب و رفتیم. وقتی به پاسگاه بعدی رسیدیم دیدیم شهید هم همانطور شنا کرده بود و آمده بود. وقتی ما را دید خندید و گفت: اگر من تورا انداخته بودم تو آب که تا به حال خفه شده بودی.