شهید اصغر بیگی

شهید اصغر بیگی
نام پدر : براتعلی
تاریخ تولد : 1345/10/10
محل تولد : زرین شهر
تاریخ شهادت: 1365/10/22
سن : 20 سال
وضعیت تاهل : مجرد
محل شهادت: شلمچه
عملیات: کربلای۵
نحوه شهادت: اصابت گلوله
شغل: محصل
رده اعزام کننده : بسیج
یگان خدمتی: لشکر قمر بنی هاشم
آخرین مسئولیت شهید : امدادگر
محل خاکسپاری : زرین شهر
شهید اصغر بیگی در سال ۱۳۴۵ در زرین شهر اصفهان در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. در سن هفت سالگی به مدرسه رفت و تحصیلات خود را شروع کرد در زمان انقلاب با این که ۱۳ سال بیشتر نداشت در راهپیمایی ها شرکت کرده و مقابل رژیم پهلوی قرار گرفت. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفته و در عملیات کربلای ۵ به عنوان امدادگر شرکت کرد و بر اثر اصابت ترکش خمپاره زخمی شد ولی با شجاعت تمام گفت تا نفس دارم عقب بر نمیگردم و پیشرفت و بر اثر اصابت چند گلوله به شهادت رسید و هم اکنون مزار این شهید در گلستان شهدای زرین شهر واقع میباشد.
شادی روح شهید صلوات.
بسم الله الرحمن الرحیم
وقاتلوهم حتی لا یکون فتنه .
جنگ باید به پیروزی ختم شود انشاء اله . امام خمینی
ما برای فداکاری حاضر وبرای شهادت در راه خدا مهیا هستیم .
اگر امروز ما عقب نشینی کنیم اسلام را شکست می دهیم ونباید
عقب نشینی کرد . امام خمینی .
ونیز امروز اسلام امیدش به به این بسیجی ها است . امام خمینی
با توجه به فرمایشات مکرر امام خمینی مبنی برشرکت در جبهه
ها این جانب اصغر بیگی وظیفه خود دانسته ام که به جبهه بیایم ومقاومت کنم ودر
برابر سرما وگرما نیز درمقابل کمبود ودیگر مسائل .
امیدوارم که این جانب بتوانتم به نحو احسن این وظیفه ای که
بردوش گرفته ام به انجام برسانم وانشاء اله که خداوند قبولش کند این جانب از همه
زحمات پدر ومادر قدردانی می کنم وامیدوارم که اگر چه من نتوانستم زحمات شما را
جبران کنم مرا ببخشید ومرا حلال کنید چرا
که شما در حدود 20 سال برای من زحمت کشید ید ومن نتوانستم حتی یک لحظه زحمات شما
جبران کنم امیدوارم که مرا ببخشید چرا که اگر پدر ومادر از دست فرزند راضی باشد
خداوند نصفی از گناه فرزندان را می بخشد ونصف دیگر آن را مربوط به مردم است که اگر
مردم این نصف دیگر را ببخشند خداوند نیز در بهشت جاودان راهش می دهد.
پس ای پدر ومادری که برای من زحمت کشیدید من زیاد تاکید روی
این مسئله دارم که مرا ببخشید وحلالم کنید وبرادران من نتوانستم آنطور که باید وشاید
شما را از دست خودم راضی کنم هروقت که می خواستم که کاری بکنم که شما از دست من
راضی باشید نفس من برمن غلبه می کرد ونمی گذاشت وشما ای خواهر مهربانم من نتوانستم
آنطوری که که می خواستید برای شما یک برادرخوب باشم.
همیشه در فکر خود بودم وزمانی که انقلاب شد وجنگ شروع شد
مسائل جنگ نمی گذاشت ورد زمان قبل از جنگ هم به آن صورت نتوانستم چرا که از مسائل
سر در نمی آوریم شما هم مرا ببخشید ومرا حلال کنید شاید مورد رحمت خدا قرار بگیریم
.
شما هم نمی توانی کمکی به اسلام بکنید درپشت چبهه با کمک های
نقدی وجنسی وهر گونه کمکهای دیگر .
برادران من هم نیز نگذارند که سلاح من تنها بماند بلکه
برادران دیگری که در جبهه ها شهید می شوند بر زمین گذاشته شود با یک دست قرآن وبا
دست دیگر سلاح سرد وبا قلب مالامال از ایمان در جبهه شرکت کنید امروز روز جهاد است
اگر امروز جهاد نکنید پس کی می خواهید جهاد کنید همین الان تصمیم بگیرید خداوند هر
لحظه که انسان بخواهد توبه کند توبه پذیر است .
وشما ای مردمی که در فکر جمع آوری مال وثروت هستید به والله
این ثروت ها نه تنها برای تو هیچ سودی ندارد بلکه ضرر دارد چرا موقعی که در فکر
جمع آوری ثروت شدید از یاد خداوند غافل می شوید وای کسانی که از یاد خدا غافل شده
اید من نمی گویم که در فکر ثروت نباشید بلکه نظر من در آنجا است که فرد از از
اشخاص زیردست کار می کشد وحق آنان را نمی دهد ودر سال یا ماه یا در هفته مقداری
کمک به مسجد ویا فقرا به صورتهای دیگر که پیش خود فکر می کند در راه خدا می دهد نه
این نیست کمک به فقرا و در راه خدا وند انفاق کردن بلکه موقعی که این مال انفاق
حساب می شود که کار بکنی ودستهایت پینه ببندد ومالها بدست آوری وقسمتی از آن را
انفاق کنی .
وچند کلمه ای با این افرادی که در پشت میز نشسته اند می گویم
ای افرادی که پشت میزها نشسته اید وای به حالتان اگر بخواهید قرطاس بازی در بیاورید
که انشاء اله بعد از صدام نوبت شما .
من حرفم با همه نیست با آن افرادی است که پشت میز ادارات می نشیند واگر مردم کاری دارند به جای
آنکه کار مردم را راه بیاندازند مردم را
به این طرف وآنطرف می کشانند چرا باید این طور باشد مملکت اسلامی این برنامه ها را
نمی پذیرد ودیگر دورانش تمام شده وشماهایی که می خواهیدمردم را معطل کنید عمرتان دیگر
به سر آمده ودر آخر ازهمه مسئولین خدمتگزار به جامعه اسلامی این است که شب وروز در
پی راه اندازی کارهای مردم باشید واز کسانی که این کار را می کنند تشکر می کنم وامیدوارم
که خداوند حفظشان کند از معلمان عزیز ومدیران
مدارس که مرا چنین تربیت کردند که بتوانم در چنین روزی در این جبهه ها شرکت کنم بی
نهایت تشکر می کنم.
واز آنها می خواهم که اگر بدی چیزی از من دیده اید مرا ببخشند تا خداوند مرا
ببخشد.
از همه برادرانی که مرا می شناسند وبا آنها سروکاری داشته
ام اگر من در حق آنان بدی کرده ام انشاء اله که مرا ببخشند ومرا حلال کنند برای اینکه
ائمه اطهار مرا شفاعت کنند دعا کنند ونیز دعا کنند که جنگ به نفع اسلام تمام بشود
چرا که دعاهای شما هاست که اینجا مرا به پیروزی می رساند در آخر از همه مردم از کوچک وبزرگ می خواهم نه
تنها من بلکه خواسته همه این شهدا است که فقط در راه اسلام جهاد کنند وکمی نیز
گذشت داشته باشند وبیایند در این جبهه ها وبا چشمهای خود ببینند که کجا امام زمان
(عج) حضور دارد وبا چشم بصیرت با مسائل روبه رو شوند نه اینکه چشم بسته به جبهه بیایند
وبرگردن اگرنمی آمد که خداوند قبول می کرد که تو از مسائل سردر نمی آورده ای ولی
حالا که به جبهه آمده ای جهاد کن وتا خون در رگهایت هست به جنگ در آخر از پدر
ومادر انتظار بخشش دارم واز برادران همینطور واز دوستان وآشنایان طلب بخشش می کنم
وبدهی روزه ونماز مرا از مقدار پولی که در بانک دارم بردارید واز مال پدری نیز هم
اگر چیزی به من تعلق می گیرد صرف روزه ونماز من کنید . ومقداری از آن را تقسیم به
برادران وخواهران کنید .
والسلام .
روحت شاد عموجان
باعث افتخاره ما هستی