هفتمین روز از شهریور سال 39 یدالله در چمگردان چشم به حهان گشود. تحصیلات دوره ابتدایی را در شهرک واحد ذوب آهن گذراند و سپس دوره ی راهنمایی را در مدرسه ابوذر زرین شهر به اتمام رساند و وارد هنرستان شهید باهنر گردید. سال اول هنرستان بود که بدلیل مشکلات مالی خانواده درس را رها کرد و با توجه به مهارتش در برقکاری و جوشکاری به کار در ذوب آهن اصفهان مشغول گردید. وی علاوه بر کار به ورزش رزمی جودو نیز می پرداخت.

 یدالله از پیشگامان فعالیتهای انقلابی در شهر چمگردان بود در پخش اعلامیه های امام و برپایی تظاهرات فعال بود. شبها به شعارنویسی بر روی دیوارها مبادرت میکرد او بدون هیچ ترسی بر روی درب منزل خودشان نیز نوشته بود: « درود بر خمینی »

18 سال بیشتر نداشت که با پیروی از سنت رسول الله(ص)  ازدواج کرد. و سپس در سال 58 به خدمت سربازی رفت دوره آموزش را در جهرم شیراز گذراند و سپس برای ادامه خدمت به فیروزآباد شیراز منتقل گردید دو سال خدمت را به همراه دوره احتیاط در همان شهر گذراند.

بعد از پایان دوره سربازی به عضویت سپاه زرین شهر درآمد و با توجه به تجاربش در دوران سربازی بلافاصله بعنوان مربی آموزش نظامی منصوب گردید و در این کار بسیار سخت گیر بود چرا که معتقد بود این سختگیریها موجب می گردد نیروهای داوطلب بسیجی در مقابل دشمن هر چه ورزیده تر تربیت گردند.

هنوز دو ماه  از استخدامش بعنوان پاسدار نگذشته بود که به اصرار خود راهی جبهه شد پس از آن بارها به جبهه اعزام گردید و رشادتهای زیادی از خود نشان داد. فقط در یک مورد در عملیات فتح المبین به همراه دو نفر دیگر از همرزمان و با سلاحی اندک تعداد زیادی از  عراقیها را به اسارت درآوردند. بدلیل  تجارب ارزشمندش در عملیات بیت المقدس بعنوان فرمانده گروهان ابوذر منصوب گردید که در همین عملیات از ناحیه سر و صورت مجروح شد.

در شب عملیات رمضان بعد از گذشتن از میدان مین دشمن با برخورد دو گلوله به قلب مهربانش به آرزوی دیرینه خود, شهادت در راه خدا رسید و با فریاد یامهدی که دو بار از زبان مبارکش به گوش رسید جان به جان آفرن تسلیم نمود.پیکر مطهرش تا 15 روز زیر آتش دشمن ماند و بعد از آن با پیشروی نیروها به عقب برگردانده شد هم اکنون مزار این شهید در گلزار شهدای شهر چمگردان واقع می باشد.

« من هم اکنون که به جبهه حق علیه باطل اعزام میشوم بسیار خوشحالم از اینکه از این به بعد میتوانم خود را جزء یاران حسین (ع) حساب کنم.  

من نمی توانستم هر روز ببینم گروهی از بهترین جوانان اسلام در خاک و خون بغلتند و به مرزهای اسلام تجاوز کنند و ناموس ما را در غرب و جنوب اذیت کنند و ما دست روی دست بگذاریم و چون بزدلان ترسو در کنج خانه بنشینیم و به ندای حسین زمان خمینی عزیز جواب نگوییم.

من اگر اینکار را میکردم در روز قیامت که نزد امام و رهبرم امام زمان (عج) میرفتم چه جوابی میتوانستم بدهم 

یک پیام دارم به ملت شهید پرور ایران که پشتیبان ولایت فقیه باشید و از هیچ حزب و گروهی حمایت نکنید مگر حزب الله که خداوند در قرآن فرموده حزب الله غالب است بر همه حزبها.

پیامی دارم به خواهران و برادران که فقط به امام لبیک گویند و به حرف هیچ گروهی گوش نکنند.»