شهید محمد علی باغبانی

شهید محمد علی باغبانی
نام پدر : علی اکبر
تاریخ تولد : 1338/01/12
محل تولد : زرین شهر
تاریخ شهادت:1363/12/27
سن:25 سال
وضعیت تاهل:مجرد
محل شهادت: شرق دجله
عملیات: عملیات بدر
نحوه شهادت: اصابت ترکش
شغل: پاسدار
رده اعزام کننده: سپاه
یگان خدمتی: تیپ 44قمر بنی هاشم(ع)
آخرین مسئولیت شهید: معاون طرح و برنامه عملیات تیپ 44قمر بنی هاشم(ع)
محل خاکسپاری:زرین شهر
شهید محمدعلی باغبانی در سال ۱۳۳ در زرین شهر در خانوادهای مذهبی و منتسب به روحانیت چشم به جهان گشود. تحصیلات خود را تا زمان انقلاب در زرین شهر ادامه داد و با شروع نهضت به شعار نویسی و شکل دهی مبارزات مردمی همت گماشت. که مورد شناسایی و بازداشت ساواک واقع شد. پس از بهمن ۵۷ پایه گذاری کمیته انقلاب اسلامی را به عهده گرفت و در شناسایی دستگیری و تسویه عوامل وابسته به گروهک ها نقش فعالی داشت. با انحلال کمیته به سپاه آمد و همراه سرداران شهید شاهمرادی و… سپاه را تشکیل و بنیانگذاری کردند. محمد در اولین اعزام به کردستان، به جنگ دشمنان رفت. با شروع جنگ تحمیلی جنوب را از وجود خود منور کرد و در عملیات های فتح بستان و چزابه حماسه آفرینی کرد. در عملیات فتح المبین فرمانده گردان ضد تانک لشکر ۲۵ کربلا بود، که با موتور به شکار تانک ها می رفتند. در عملیات بیت المقدس از ناحیه چشم مجروح شد و پس از مدتی مداوا جزء موسسین تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم قرار گرفت. در عملیات والفجر مقدماتی با سمت جانشین عملیات تیپ، وارد صحنه جنگ شد. پس از عملیات والفجر ۴ قصد اعزام به آلمان جهت مداوای چشم مجروحش را داشت ولی چون عملیات خیبر در پیش بود منصرف شد. در این عملیات مجدداً مجروح و روانه آلمان گشت، و پس از چند ماه درمان به میهن بازگشت. در زمستان ۶۳ به اصرار خانواده سر سفره عقد نشست ولی چند روز بعد به آهنگ عملیات بدر راهی جبهه شد. در این عملیات با توجه به مجروحیت فرمانده و معاون تیپ در آن روزهای بحرانی سکان هدایت و فرماندهی تیپ قمر بنی هاشم را به دست گرفت و در روزهای پایانی خود را در ساحل شهادت لنگر انداخت. و در تاریخ 1363/12/27در عملیات بدر با مسئولیت فرمانده عملیات تیپ قمر بنی هاشم به شهادت رسید.
خدایا به خاطر اسلام از خانواده عزیزم جدا شدم تا اگر لیاقت شهادت را داشته باشم و قطره های خونم همچون باران بر زمین بریزد و از هر قطره کلمه الله قرآن و اسلام نقش ببندد. بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست. همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید. پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید که او نعمت بزرگی است که خدا به ما ارزانی داشته است. اگر نهال آزادی با کشته شدن من محکم می شود من میروم و جان خود را فدا می کنم تا زور، اختناق و تجاوز را به محاکمه بکشم.
-محسن عزیز اللهی رفیق و همرزم شهید: یک روزی در زرین شهر پشت مسجد اعظم ایستاده بودیم. یکی از افراد ولگرد و مشهور محله زرین شهر آنجا ایستاده بود. ایشان معتاد شده بود من و شهید باغبانی با موتور بودیم باغبان گفت: بایست اینجا دیدم همان فرد را صدا کرد و گفت: تو آدم نمی خواهی بشوی، تو نمیخوای دست برداری. این فرد که همه از کارهای زشت او صحبت میکردند و فردی بیباک بود و ترس از کسی نداشت مثل یک بنده خاضع خیلی مودبانه گفت باغبان نمی توانم دست از سرم بردار. ایشان گفت میبرم میبندمت به یک درخت داخل باغ تا ترک کنی. ایشان هر وقت زرین شهر بود شهر در آرامش و بی سر و صدا بود و یک شهامت خاصی داشت و مورد احترام همه بود و از هیچ چیز ترس و واهمه ای نداشت شبهای عملیات که میشد هیچگونه ترس و وحشت از دشمن در ایشان نبود.