شهید ابراهیم صادقی در 25 آذر سال 1341 در خانواده ای مذهبی در زرینشهر متولد شد. وی فرزند هفتم خانواده بود ولی 2 تن از خواهرانش قبل از تولد از دنیا رفته بودند و تنها 2 خواهر و 2 برادر بزرگ تر از خودش داشت.
پدرش کارگری ساده و مادرش خانه دار بود.
دوران دبستان را در مدرسه حبیب کهریزی زرینشهر(سعدی فعلی) گذراند و با موفقیت وارد دوره راهنمایی شد و این مقطع را در مدرسه دکتر شریعتی یسپری کرد. در دوره نوجوانی پسری متین ، با وقار و بسیار مهربان و گشاده رو بود و از کمک به دیگران در حد توان خویش دریغ نمیکرد.
برای گذراندن دوره متوسطه وارد هنرستان باهنر شد و در رشته مکانیک مشغول به تحصیل شد که این دوران مصادف با حوادث انقلاب بود، که به دلیل تعصب نسبت به دین و ناموس و خویشتن در راهپیمایی های ضد رژیم شرکت می نمود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج میلیونی به فرمان امام خمینی جز اولین نفرات بود که به عضویت آن درآمد و از اعضای فعال بسیج بود.
با شروع جنگ تجمیلی و فرمان جهاد امام خمینی، وی که در سال آخر تحصیل بود آنرا ترک کرده و انجام وظیفه دینی را مقدم شمرد. عزم رفتن به جبهه و کمک به ملت و اسلام نمود.
مدتی بعد از طرف سپاه انتخاب شد و به مدت 6 ماه به تهران رفت . دوره پاسداری و فرماندهی را سپری کرد.
بعد از کسب آمادگی های لازم روانه جبهه حق علیه باطل گشت. این در حالی بود که 2 برادر وی قبل از انقلاب در اثر تصادف از دنیا رفته بودند و تنها پسر خانواده و کفیل خانواده خود بود، به این خاطر خانواده با این روحیه و شرایط از رفتن وی ناراضی بودند. اما چون اطاعت از فرمان خدا را بر خود واجب تر می دانست والدین خود را راضی نمود و همراه دوستان عازم جبهه شدند.
یکی از ویژگی های او خوش خلقی و دلسوزی، تکریم دیگران و ... بود. .ی به داشتن صله رحم در هر شرایطی تاکید بسیار می کرد. همیشه در سلام کردن، اعم از کوچک و بزرگ مقدم بود. با بچه ها بسیار بازی می کرد و آنها را گرامی میداشت.
همیشه 3 نکته را در صحبت هایش بسیار تاکید می نمود:
_ امر به خواندن نماز اول وقت و در صورت امکان به جماعت
_ نهی از غیبت کردن
_ نهی از نزدیک شدن به مال حرام
شهید ابراهیم صادقی در مدت 5 سال در جبهه حضور فعال و مستمر داشت و در این موت بار ها به شدت مجروح شد، که از این بابت ناراحت می شد که چرا سعادت و لیاقت رسیدن به درجه شهادت را ندارم!!
در این مدت به همراه هم رزمان گاه گاهی به دیدن علما میرفتند. و یکبار هم به دیدار آیت الله بهجت رفتند که ایشان سفارش شهید ابراهیم صادقی را به دوستانش .رده بودند و از آنها خواسته بود که اوقات بیشتری را با این دوست گرامی خود بگذرانند، که این خود درجه والای ایشان را اثبات می کند.
در سال 62 طبق سنت پیامبر ازدواج کرد ولی این مانعی برای حضورش در جبهه نشد و این را نیز از شروط عقد قرار داد.
اواخر دی ماه سال 64 دو روز به مرخصی آمده بود، در حالی که خواب شهادت خود را دیده بود و این مرخصی برای وداع با خویشان بود.
خواهرانش درباره این روزها می گویند:
ابراهیم ما را به خانه خود دعوت کرد و در این مهمانی به ما گفت که این آخرین باری است که آمده ام و شهادتم نزدیک است.
او از خانواده اش خواست که در عزای اش سیاه نپوشید و میگوید من از این امر خرسندم.
او همچنین خبر سقط فرزندش را به همسر خود داد و به او گفته بود که در روز سوم ختم در مراسم من حضور نداری و دقیقا همین هم شد.
در آخر نیز پارچه های رنگی که تهیه کرده بود به خانواده داد تا بعد از عزایش بپوشند.
بعد از مرخضی به جبهه بازگشت و طبق خوابش در 24 بهمن سال 64 در عملیات والفجر 8 در اثر اصابت ترکش به قلب مبارک به آرزوی دیرینه خود ،با مسئولیت فرمانده گردان به درجه رفیع شهادت نائل گشت.
نظرات کاربران در مورد این شهید